۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

افسوس

...آه اگر میشد لحظه مرگ برگ را در غوغای باد به سوگ نشست

و غروب سرد لبخند‌ها را آهی کشید

آنگاه که صدا افسانه‌ای خواهد شد در سکوت

فریاد حریق قاصدکی خواهد بود در بیکران

و سرود تنهایی، تنهایی همه نغمه‌ها را در خویش جای خواهد داد

بایسته تر آنکه در غروب آفتاب کوچ پرندگان را به نظاره نشینیم

و نغمه‌ای جز افسانه باد را به خاطر نسپاریم...

هیچ نظری موجود نیست:

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin